نوجواني؛ دوران تغييرات جسمي و رواني


 





 
هر فردي از يک مرحله سني عبور مي‌کند، از کودکي به نوجواني، از نوجواني به جواني، از جواني به ميانسالي و سالمندي که هم در جنس زن و هم مرد اين گذر وجود دارد ولي تفاوت‌هايي در اين ميان وجود دارد و نگاه جامعه هم به اين دو جنس مي‌تواند متفاوت باشد. نگاه جوامع مختلف هم به اين مساله متفاوت است. در کل مسايل فرهنگي، اجتماعي، خانوادگي و ساير مسايل مي‌تواند در نگاه به يک فرد مهم تلقي شود. در جامعه ما از دختران بيش از پسران مراقبت مي‌شود. هر چند دختران امکانات تفريحي کمتري دارند و به‌دليل ويژگي‌ها و شرايط خاص فرهنگي و مذهبي حاکم بر جامعه بيشتر از طرف والدين کنترل مي‌شوند. در گفتگويي با دکتر خدايي درباره اين مساله صحبت کرده‏ايم و اينکه کنترل کردن دخترها تا چه حد ضروري، منطقي و معقول به نظر مي‌رسد. دکتر خدايي توصيه‌هاي مفيدي در اين زمينه داشتند که خواندنش را به والدين توصيه مي‏کنيم.

آقاي دکتر! شما هم با اين موضوع موافقيد که مراقبت از دخترها بيشتر است؟
 

نوجواني سن گذر از کودکي است که در آن فرد کاملا مطيع بوده و به حرف‌هاي اطرافيان گوش مي‌داده زيرا در کودکي فرد بيشتر دوست دارد مورد توجه باشد و تاييد شود. با ورود به سن نوجواني، فرد دچار تغييرات جسمي، جنسي و اجتماعي مي‌شود، يعني نه تنها جسم تغيير مي‌کند بلکه از نظر رواني نيز فرد دستخوش تغييراتي مي‌شود که اين تغييرات در دخترها بيشتر ملموس است. والدين بايد اين تغييرات را بشناسند و هر کاري که مي‌کنند طبق اصول و اسلوب باشد. اگر اقدامات قهري باشد، محدوديت‌هايي ايجاد مي‌شود.

لطفا در رابطه با اين تغييرات، بيشترتوضيح دهيد.
 

نوجواني سني است که در آن فرد به دنبال استقلال است. نوجوانان يک سري تعلقات اجتماعي خاص خود دارند. مثلا مي‌‌خواهند خود در رابطه با مسايل تصميم بگيرند. دوست دارند خود کاوش و انتخاب کنند و هويتي را براي خود بيابند، در عين حال احساس نياز به پدر و مادر در آنها کم مي‌شود و گاهي اين احساس افراطي شده به جايي مي‌رسد که نوجوان گمان مي‌کند والدين او را درک نمي‌کنند و او با آنها تفاوت دارد، آنها قديمي‌اند و مربوط به نسل پيش و ... در اين ميان ممکن است واکنش‌هايي پيش آيد، يعني نسبت به هم سن و سال‌هاي خود حرف‌شنوي بيشتري داشته باشد و ترجيح دهد با دوستان باشد و از طرف آنها تاييد شود. در اين سن چون هيجان بر منطق و عقل غلبه مي‌کند، پدر و مادر يا جامعه ممکن است به ناگاه احساس کند که کودک ديگر حرف‌شنوي ندارد و لازم است محدوديت‌هايي براي وي تعيين شود. اين کار والدين از روي دلسوزي است اما در واقع نتوانسته‌اند درک کنند چرا فرد از کودکي حرف‌شنو به نوجواني حرف‌نشنو تبديل شده است، در نتيجه دچار شوک شده و براي وي محدوديت قايل مي‌شوند. در جامعه‌اي مثل جامعه ما گاهي اين محدوديت‌ها به ويژه در سن نوجواني و به ويژه در دخترها با توجه به شرايط ويژه‌اي که دارند بيشتر مي‌شود. در اينجاست که امر و نهي بيشتر شده و رفت و آمد کنترل مي‌شود. گاهي گذاشتن برخي از محدوديت‌ها به اين علت است که والدين و جامعه‌ گذر فرد از کودکي به نوجواني را درک نکرده‌اند.

يعني نبايد براي نوجوان محدوديت‌هايي تعيين کرد؟
 

چرا ولي در حد معقول. اگر اين دوران گذر به درستي حل شود، شناخته شود و با آن کنار آيند، نوجوان به جواني تبديل مي‌شود که اعتماد به نفس، استقلال و اظهار وجود در او رشد مي‌کند، اما سخت‌گيري بي‌دليل به خصوص در دخترها مي‌تواند سبب بروز عقده دروني خود فرو رفته در فرد شود و هميشه اين احساس در او شکل خواهد گرفت که محدود شده است. آن وقت ممکن است وقتي اين دختر بچه‌دار مي‌شود در تربيت فرزندان خود از آن طرف بام بيفتد و به آنها آزادي بيش از حد بدهد. جامعه و خانواده نسبت به اين دوران به ويژه در دخترها نه به صورت افراطي و نه تفريطي بلکه عاقلانه و منطقي بر اساس اصول اخلاقي بايد رفتار کند. دليلي ندارد که ما به دخترمان اعتماد نکنيم و او را به شکل يک موجود بالقوه خطرناک بنگريم. نبايد با ديد بد به او نگاه کرده و مدام از او سوال و جواب کنيم. لازم است به دختران نوجوان استقلال نسبي داد ولي دورادور و به صورت مديريت شده آنها را کنترل کرد. نظارت با دخالت فرق دارد. والدين بايد از دور روي آنها نظارت داشته باشند. مثلا اگر نوجوان مي‌خواهد با دوستان‌اش بيرون برود، اشکالي ندارد اما او بايد محل رفتن را کاملا دوستانه براي رفع نگراني والدين در اختيار والدين قرار دهد. گفتار دوستانه والدين با نوجوان و بيان نگراني‌ها سبب مي‌شود اعتماد دوطرف حفظ شود و نوجوان گمان نکند در محدوديت قرار گرفته است. به اين ترتيب از دوران نوجواني به راحتي گذر مي‌کند و دختر در سن جواني به راحتي براي ازدواج تصميم مي‌گيرد و به اصطلاح عموم نه خيلي توسري خور بار مي‌آيد و نه خيلي گستاخ و افراطي.

چه توصيه‌اي براي والديني داريد که به دليل نگراني‌هاي خود بيش از حد دخترهاي نوجوان خود را محدود کرده و تحت کنترل دارند؟
 

بايد به دخترها اعتماد کرد. اشتباه آنها را بايد گوشزد کرد ولي نبايد با پرخاش آنها را از خود راند.

براي دختر خانم‌هايي که حس مي‌کنند بيش از حد تحت کنترل والدين هستند، چه توصيه‌اي داريد؟
 

به جاي پرخاش و تلافي فکر کنند که والدين واقعا آنها را دوست دارند ولي قادر به درک کردن آنها نيستند. اين موضوع بسيار با هم متفاوت است. سعي کنند به جاي دور شدن از والدين به آنها نزديک شوند و اعتماد والدين را بيشتر به دست آورند. مثلا هر جا مي‌روند خود پيشقدم شوند و در رابطه با محلي که مي‌روند اطلاعاتي را در اختيار والدين خود بگذارند. اين کار به جاي پرخاشگري سبب مي‌شود در درازمدت رابطه والدين با آنها بهتر شده و آرامش بيشتري در خانه حکم‌فرما شود.
منبع: http://www.salamat.com